۞أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَهُمۡ أُلُوفٌ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ فَقَالَ لَهُمُ ٱللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحۡيَٰهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَشۡكُرُونَ
آيا آن هزاران نفري را كه از ترس مرگ از خانههاي خود بيرون شدند، نديدي؟ الله براي شان گفت كه بميريد، و سپس آنها را زنده كرد، به يقين الله بر مردم، داراي فضل و احسان [بسيار] است، ولي بيشتر مردمان شكرگزاري نميكنند
أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلۡمَلَإِ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَـٰٓءِيلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰٓ إِذۡ قَالُواْ لِنَبِيّٖ لَّهُمُ ٱبۡعَثۡ لَنَا مَلِكٗا نُّقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ قَالَ هَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِتَالُ أَلَّا تُقَٰتِلُواْۖ قَالُواْ وَمَا لَنَآ أَلَّا نُقَٰتِلَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَقَدۡ أُخۡرِجۡنَا مِن دِيَٰرِنَا وَأَبۡنَآئِنَاۖ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ تَوَلَّوۡاْ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنۡهُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلظَّـٰلِمِينَ
آيا در بارة آن گروه از بني اسرائيل آگهي نيافتي كه بعد از موسي براي پيامبري كه براي آنها [فرستاده شده] بود، گفتند: براي ما پادشاهي مقرر كن تا در راه الله [در تحت قيادت او] جهاد كنيم، گفت: اگر جهاد بر شما فرض شود، چه بسا كه جهاد نكنيد، گفتند: ما را چه شده است كه در راه الله جهاد نكنيم در حالي كه از ديار مان، و از فرزندان مان رانده شدهايم، چون جهاد بر آنها فرض شد، جز عدة اندكي از آنان، [همگي] پشت كردند، و الله ستمكاران دانا است
وَقَالَ لَهُمۡ نَبِيُّهُمۡ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ بَعَثَ لَكُمۡ طَالُوتَ مَلِكٗاۚ قَالُوٓاْ أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ ٱلۡمُلۡكُ عَلَيۡنَا وَنَحۡنُ أَحَقُّ بِٱلۡمُلۡكِ مِنۡهُ وَلَمۡ يُؤۡتَ سَعَةٗ مِّنَ ٱلۡمَالِۚ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰهُ عَلَيۡكُمۡ وَزَادَهُۥ بَسۡطَةٗ فِي ٱلۡعِلۡمِ وَٱلۡجِسۡمِۖ وَٱللَّهُ يُؤۡتِي مُلۡكَهُۥ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ
و پيامبر آنان براي شان گفت: به درستى الله طالوت را براي شما پادشاه تعيين نموده است، گفتند: [چگونه] او حق پادشاهي بر ما را دارد؟ در حالي كه ما به پادشاهي از او سزاوارتريم، و از مال دنيا هم بهرة زيادي برايش داده نشده است، [پيامبر شان] گفت: به يقين الله او را بر شما برگزيده است، و به او در علم و نيرومندي جسماني فزوني داده است، و الله مُلْك خود را به هركس كه بخواهد ميدهد، و الله نعمتگستر دانا است
وَقَالَ لَهُمۡ نَبِيُّهُمۡ إِنَّ ءَايَةَ مُلۡكِهِۦٓ أَن يَأۡتِيَكُمُ ٱلتَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَبَقِيَّةٞ مِّمَّا تَرَكَ ءَالُ مُوسَىٰ وَءَالُ هَٰرُونَ تَحۡمِلُهُ ٱلۡمَلَـٰٓئِكَةُۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ
و پيامبر آنان براي شان گفت: به يقين دليل پاشاهيش اين است كه صندوقي برايتان ميآورد، [و] در آن [صندوق] آرامشي از طرف پروردگار تان است، و يادگارهايی از خاندان موسي و هارون است كه بر جاي گذاشته اند، و فرشتگان آن را حمل مي كنند، به يقين در اين چيز [كه آمدن صندوق باشد] براي شما دليلي [پادشاهي] او است اگر مؤمن باشيد
فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِٱلۡجُنُودِ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ مُبۡتَلِيكُم بِنَهَرٖ فَمَن شَرِبَ مِنۡهُ فَلَيۡسَ مِنِّي وَمَن لَّمۡ يَطۡعَمۡهُ فَإِنَّهُۥ مِنِّيٓ إِلَّا مَنِ ٱغۡتَرَفَ غُرۡفَةَۢ بِيَدِهِۦۚ فَشَرِبُواْ مِنۡهُ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنۡهُمۡۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُۥ هُوَ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ قَالُواْ لَا طَاقَةَ لَنَا ٱلۡيَوۡمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦۚ قَالَ ٱلَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ ٱللَّهِ كَم مِّن فِئَةٖ قَلِيلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ كَثِيرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّـٰبِرِينَ
هنگامي كه طالوت با لشكريان [خود] بيرون شد، گفت: به درستى الله شما را به رود آبي ميآزمايد، [به اين گونه] كه هر كس از [آب] آن بياشامد، از من نيست، و كسي كه از [آب] آن ننوشد از من است، مگر آنكه كف آبي با دست خود بردارد، همگي آنان جز عدة كمي از آن [آب] نوشيدند، و همين كه [طالوت] و مؤمناني كه با او بودند از [نهر] گذشتند، گفتند: امروز براي ما توان [مبارزه] با جالوت و لشكريانش نيست، [اما] كساني كه يقين داشتند الله را ملاقات خواهند كرد، گفتند: چه بسا گروه اندك بودند كه به اراده و قدرت الله، بر گروه كه بسيار بودند پيروز شدند، و الله با شيكبايان است
وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦ قَالُواْ رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَيۡنَا صَبۡرٗا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ
و چون در برابر جالوت و لشكريانش قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا! بر ما صبري ارزاني فرما، و گامهاي ما را استوار نگه دار، و ما را بر گروه كافران پيروز بگردان
فَهَزَمُوهُم بِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُۥدُ جَالُوتَ وَءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡكَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَعَلَّمَهُۥ مِمَّا يَشَآءُۗ وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّفَسَدَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ
پس به اذن و فرمان الله آنها را [جالوت و لشكريانش را] شكست دادند، و داود جالوت را كشت، و الله به او پادشاهي و حكمت را ارزاني داشت، و از آنچه ميخواست به او آموخت، و اگر الله عدة از مردمان را به وسيلة عدة ديگرى دفع نميكرد، هر آينه زمين فاسد ميشد، ولي الله بر جهانيان صاحب فضل [و مهرباني] است
أَوۡ كَٱلَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرۡيَةٖ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ يُحۡيِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۖ فَأَمَاتَهُ ٱللَّهُ مِاْئَةَ عَامٖ ثُمَّ بَعَثَهُۥۖ قَالَ كَمۡ لَبِثۡتَۖ قَالَ لَبِثۡتُ يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖۖ قَالَ بَل لَّبِثۡتَ مِاْئَةَ عَامٖ فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمۡ يَتَسَنَّهۡۖ وَٱنظُرۡ إِلَىٰ حِمَارِكَ وَلِنَجۡعَلَكَ ءَايَةٗ لِّلنَّاسِۖ وَٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡعِظَامِ كَيۡفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكۡسُوهَا لَحۡمٗاۚ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥ قَالَ أَعۡلَمُ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ
و يا مانند كسي [عُزَير] كه بر دهي گذشت سقفهاي [خانه] هايش فروريخته بود، گفت: الله [مردمان] اين قريه را بعد مرگ شان چگونه زنده ميكند؟ پس الله او را ميراند، و بعد از صد سال زندهاش كرد، [و به او] گفت: چه قدر درنگ كرده بودي؟ گفت: يك روز، و يا قسمتي از يك روز درنگ كرده بودم، گفت: بلكه صد سال درنگ كرده بودي، به طعام و آشاميدنيات بنگر كه تغييري نكرده است، و به اُلاغت بنگر، تا تو را دليلي براي مرد قرار دهيم، به سوي استخوانها بنگر كه چگونه آنها را به هم پيوند ميدهيم، بعد از آن بر آنها گوشت ميپوشانيم، چون [قدرت الله متعال] برايش روشن شد، گفت: ميدانم كه به درستى الله بر هر چيزي قادر است
إِذۡ قَالَتِ ٱمۡرَأَتُ عِمۡرَٰنَ رَبِّ إِنِّي نَذَرۡتُ لَكَ مَا فِي بَطۡنِي مُحَرَّرٗا فَتَقَبَّلۡ مِنِّيٓۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ
زماني را به ياد آور كه همسر عمران گفت: پروردگارا! من [طفلي] را كه در شكم دارم، خاص براي تو نذر كردم كه آزاد باشد، پس از من قبول بگردان، به يقين كه تو خودت شنواي دانا هستي
فَلَمَّا وَضَعَتۡهَا قَالَتۡ رَبِّ إِنِّي وَضَعۡتُهَآ أُنثَىٰ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا وَضَعَتۡ وَلَيۡسَ ٱلذَّكَرُ كَٱلۡأُنثَىٰۖ وَإِنِّي سَمَّيۡتُهَا مَرۡيَمَ وَإِنِّيٓ أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ ٱلرَّجِيمِ
و چون وضع حملش صورت گرفت، گفت: پروردگارا! من او را دختري زاييدهام، و الله به آنچه كه زاييده است داناتر ميباشد، و پسر مانند دختر نيست، و من او را مريم ناميدم، و من او را و فرزندانش را از تأثير شيطان در پناه تو قرار ميدهم
۞وَٱتۡلُ عَلَيۡهِمۡ نَبَأَ ٱبۡنَيۡ ءَادَمَ بِٱلۡحَقِّ إِذۡ قَرَّبَا قُرۡبَانٗا فَتُقُبِّلَ مِنۡ أَحَدِهِمَا وَلَمۡ يُتَقَبَّلۡ مِنَ ٱلۡأٓخَرِ قَالَ لَأَقۡتُلَنَّكَۖ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِينَ
داستان دو فرزند آدم را بر آنان به درستي بخوان، آنگاه كه [هر كدام] قربانيی را تقديم كردند، و از يكي از آنها پذيرفته شد، و از ديگري پذيرفته نشد، آنكه قرباني اش قبول نشده بود، گفت: تو را خواهم كشت، آنكه قرباني اش قبول شده بود گفت: جز اين نيست كه الله از پرهیزگاران قبول ميكند
لَئِنۢ بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقۡتُلَنِي مَآ أَنَا۠ بِبَاسِطٖ يَدِيَ إِلَيۡكَ لِأَقۡتُلَكَۖ إِنِّيٓ أَخَافُ ٱللَّهَ رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ
اگر دست خود را به سوي من دراز كني كه مرا بكشي، من دست خود را به سوي تو دراز نميكنم تا تو را بكشم؛ زيرا من از الله كه پروردگار عالميان است ميترسم
إِنِّيٓ أُرِيدُ أَن تَبُوٓأَ بِإِثۡمِي وَإِثۡمِكَ فَتَكُونَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِۚ وَذَٰلِكَ جَزَـٰٓؤُاْ ٱلظَّـٰلِمِينَ
من ميخواهم كه تو با گناه من، و با گناه خود به سوي او[الله] بازگردي، تا از دوزخيان باشي، و اين جزاي ستمكاران است
فَطَوَّعَتۡ لَهُۥ نَفۡسُهُۥ قَتۡلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُۥ فَأَصۡبَحَ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ
نَفْسِ [اماره] او، كشتن برادرش را برايش بياراست، و او برادر خود را كشت، و از زيانكاران شد
فَبَعَثَ ٱللَّهُ غُرَابٗا يَبۡحَثُ فِي ٱلۡأَرۡضِ لِيُرِيَهُۥ كَيۡفَ يُوَٰرِي سَوۡءَةَ أَخِيهِۚ قَالَ يَٰوَيۡلَتَىٰٓ أَعَجَزۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِثۡلَ هَٰذَا ٱلۡغُرَابِ فَأُوَٰرِيَ سَوۡءَةَ أَخِيۖ فَأَصۡبَحَ مِنَ ٱلنَّـٰدِمِينَ
و الله كلاغي را فرستاد كه زمين را ميكاويد، تا به وي نشان دهد كه جسد برادرش را چگونه پنهان كند، [قابيل] گفت: واي بر من، آيا من [آن قدر] عاجز هستم كه مثل اين كلاغ باشم، تا بتوانم جسد برادر خود را پنهان كنم؟ و واز پشيمانان گرديد
مِنۡ أَجۡلِ ذَٰلِكَ كَتَبۡنَا عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَـٰٓءِيلَ أَنَّهُۥ مَن قَتَلَ نَفۡسَۢا بِغَيۡرِ نَفۡسٍ أَوۡ فَسَادٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ ٱلنَّاسَ جَمِيعٗا وَمَنۡ أَحۡيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحۡيَا ٱلنَّاسَ جَمِيعٗاۚ وَلَقَدۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم بَعۡدَ ذَٰلِكَ فِي ٱلۡأَرۡضِ لَمُسۡرِفُونَ
به همين سبب، بر بني اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس انساني را بدون اينكه مرتكب قتل نفس، يا فساد كاري در روي زمين شده باشد بكشد مانند آن است كه گويا همة مردم را كشته است، و كسي كه انساني را از مرگ نجات بدهد، مانند آن است كه گويا همة مردم را از مرگ نجات داده است، و به يقين كه پيامبران ما با دلائل روشني براي آنها آمدند، و بعد از [آمدن پيامبران] باز هم بسياري از آنها در روي زمين به تجاوز كاري پرداختند
وَٱتۡلُ عَلَيۡهِمۡ نَبَأَ ٱلَّذِيٓ ءَاتَيۡنَٰهُ ءَايَٰتِنَا فَٱنسَلَخَ مِنۡهَا فَأَتۡبَعَهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ فَكَانَ مِنَ ٱلۡغَاوِينَ
و خبر آن كس را كه آيات خود را به او داده بوديم، بر آنان بخوان، ولي او از آيات ما جدا شد، و شيطان در پي او افتاد، و از گمراهان گرديد
وَلَوۡ شِئۡنَا لَرَفَعۡنَٰهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُۥٓ أَخۡلَدَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُۚ فَمَثَلُهُۥ كَمَثَلِ ٱلۡكَلۡبِ إِن تَحۡمِلۡ عَلَيۡهِ يَلۡهَثۡ أَوۡ تَتۡرُكۡهُ يَلۡهَثۚ ذَّـٰلِكَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِـَٔايَٰتِنَاۚ فَٱقۡصُصِ ٱلۡقَصَصَ لَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ
و اگر ميخواستيم [مقام و منزلت] او را به اين [آيات خود] به بالا ميبرديم، و ليكن او بر زمين جايگير شد، و از هوا [و هوس] خود پيروي كرد، و مَثَل او مَثَل سگي است كه اگر به او حمله ور شوي، هلهل ميزند، و اگر او را به حالش بگذاري، باز هم هلهل ميزند، اين مَثَل مردمي است كه آيات ما را تكذيب كردند، پس اين داستان را باز گو كن، تا باشد كه تفكر كنند
سَآءَ مَثَلًا ٱلۡقَوۡمُ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِـَٔايَٰتِنَا وَأَنفُسَهُمۡ كَانُواْ يَظۡلِمُونَ
چه بد است مَثَل كساني كه آيات ما را تكذيب كردند، و بر خود ستم ميكردند
وَضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا قَرۡيَةٗ كَانَتۡ ءَامِنَةٗ مُّطۡمَئِنَّةٗ يَأۡتِيهَا رِزۡقُهَا رَغَدٗا مِّن كُلِّ مَكَانٖ فَكَفَرَتۡ بِأَنۡعُمِ ٱللَّهِ فَأَذَٰقَهَا ٱللَّهُ لِبَاسَ ٱلۡجُوعِ وَٱلۡخَوۡفِ بِمَا كَانُواْ يَصۡنَعُونَ
و الله [مردم] شهري را مَثَل ميزند كه ايمن و آسوده بودند، همواره روزی شان به فراوانی از هرجا می رسيد، و [مردم آن شهر] به نعمت های الله ناسپاسی کردند، و الله به [كيفر] آنچه که انجام میدادند، [آنان را] به گرسنگی و ترس [كه نا امني باشد] دچار شان ساخت
وَلَقَدۡ جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مِّنۡهُمۡ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَهُمۡ ظَٰلِمُونَ
و به يقين به سوي آنان پيامبري از خود شان آمد، [ولي] او را تكذيب كردند، پس در حالي كه ستمگر بودند، عذاب آنها را گرفت
۞وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلٗا رَّجُلَيۡنِ جَعَلۡنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيۡنِ مِنۡ أَعۡنَٰبٖ وَحَفَفۡنَٰهُمَا بِنَخۡلٖ وَجَعَلۡنَا بَيۡنَهُمَا زَرۡعٗا
[اي پيامبر!] براي آنان [سرگذشت] دو شخصي را مَثَل بزن كه براي يكي از آنها دو باغ از انواع انگورها داديم، و در اطراف آنها درختان خرما، و در بين آنها كشتزاري قرار داديم
كِلۡتَا ٱلۡجَنَّتَيۡنِ ءَاتَتۡ أُكُلَهَا وَلَمۡ تَظۡلِم مِّنۡهُ شَيۡـٔٗاۚ وَفَجَّرۡنَا خِلَٰلَهُمَا نَهَرٗا
هر دو باغ [به موقع] ميوه داد، و كم و كاستي نداشتند، و در ميان دو باغ نهري را جاري ساختيم
وَكَانَ لَهُۥ ثَمَرٞ فَقَالَ لِصَٰحِبِهِۦ وَهُوَ يُحَاوِرُهُۥٓ أَنَا۠ أَكۡثَرُ مِنكَ مَالٗا وَأَعَزُّ نَفَرٗا
و [علاوه بر اين دو باغ] برايش ميوه هاي فراواني بود، و اين شخص با دوستش در حالي كه با او گفتگو ميكرد، گفت: من از تو مال بيشتري دارم، و از لحاظ نفرات نيرومندتر ميباشم
وَدَخَلَ جَنَّتَهُۥ وَهُوَ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ قَالَ مَآ أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَٰذِهِۦٓ أَبَدٗا
و به باغ خود داخل شد، و در حالی که به خود ستم كرده بود، گفت: فكر نميكنم كه اين [باغ] هيچگاه از بين برود
وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَىٰ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيۡرٗا مِّنۡهَا مُنقَلَبٗا
و فكر نميكنم كه قيامت بر پا شود، و اگر [فرضا] به سوی پروردگارم باز گردانده شوم، يقينا جايگاه بهتري از اين خواهم يافت
قَالَ لَهُۥ صَاحِبُهُۥ وَهُوَ يُحَاوِرُهُۥٓ أَكَفَرۡتَ بِٱلَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ سَوَّىٰكَ رَجُلٗا
دوستش كه با او گفتگو ميكرد، به او گفت: آيا به آن [الله] كه تو را از خاك، و سپس از نطفه آفريد، و بعد از آن تو را به [صورت] مردي در آورد، كافر شدي
لَّـٰكِنَّا۠ هُوَ ٱللَّهُ رَبِّي وَلَآ أُشۡرِكُ بِرَبِّيٓ أَحَدٗا
ليكن من [معترفم] كه آن الله پروردگار من است، وهيچ كسي را با پروردگار خود شريك قرار نميدهم
وَلَوۡلَآ إِذۡ دَخَلۡتَ جَنَّتَكَ قُلۡتَ مَا شَآءَ ٱللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِۚ إِن تَرَنِ أَنَا۠ أَقَلَّ مِنكَ مَالٗا وَوَلَدٗا
و چرا هنگامی که به باغ خود داخل شدي، نگفتی كه: مَاشاء الله، نیرو و قوتی جز از ناحیه الله نیست، اگر مرا از حيث مال و فرزند از خود کمتر ميبيني
فَعَسَىٰ رَبِّيٓ أَن يُؤۡتِيَنِ خَيۡرٗا مِّن جَنَّتِكَ وَيُرۡسِلَ عَلَيۡهَا حُسۡبَانٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فَتُصۡبِحَ صَعِيدٗا زَلَقًا
پس چه بسا كه پروردگارم برايم [باغي] بهتر از باغ تو بدهد، و بر باغ تو از آسمان صاعقة بفرستد كه به زمين هموار و لغزندة تبديل گردد