قَالَ رَبِّ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ
[موسي] گفت: پرودگارا! ميترسم مرا تكذيب كنند
Share :
وَيَضِيقُ صَدۡرِي وَلَا يَنطَلِقُ لِسَانِي فَأَرۡسِلۡ إِلَىٰ هَٰرُونَ
و دلم تنگ ميشود، و زبانم باز نميشود، پس هارون [را هم به پيامبري] بفرست
وَلَهُمۡ عَلَيَّ ذَنۢبٞ فَأَخَافُ أَن يَقۡتُلُونِ
و براي آنان بر من [ادعاي] گناهي است، و ميترسم مرا بكشند
قَالَ كَلَّاۖ فَٱذۡهَبَا بِـَٔايَٰتِنَآۖ إِنَّا مَعَكُم مُّسۡتَمِعُونَ
[الله متعال] فرمود: چنين نيست، و هر دوي شما با آيات ما برويد، يقينا ما با شما هستيم [و] ميشنويم
فَأۡتِيَا فِرۡعَوۡنَ فَقُولَآ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ
نزد فرعون برويد، و بگوييد: ما فرستادة پروردگار جهانيانيم
أَنۡ أَرۡسِلۡ مَعَنَا بَنِيٓ إِسۡرَـٰٓءِيلَ
اينكه بني اسرائيل را با ما بفرست
قَالَ أَلَمۡ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدٗا وَلَبِثۡتَ فِينَا مِنۡ عُمُرِكَ سِنِينَ
[فرعون] گفت: آيا ما تو را در كودكي در نزد خود پرورش نداديم، و چندين سال از عمر خود را با ما نبودي؟
وَفَعَلۡتَ فَعۡلَتَكَ ٱلَّتِي فَعَلۡتَ وَأَنتَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ
و آن كاري را كه كردي، كردي، [كه آن مرد قبطي را كشتي] و تو از ناسپاسان هستي
قَالَ فَعَلۡتُهَآ إِذٗا وَأَنَا۠ مِنَ ٱلضَّآلِّينَ
[موسي] گفت: آن كار را زماني كردم كه از بيخبران بودم
فَفَرَرۡتُ مِنكُمۡ لَمَّا خِفۡتُكُمۡ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكۡمٗا وَجَعَلَنِي مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ
و چون از شما ترسيدم، از نزد شما فرار كردم، و پروردگارم به من حكمي بخشيد، و مرا از پيامبران گردانيد
وَتِلۡكَ نِعۡمَةٞ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنۡ عَبَّدتَّ بَنِيٓ إِسۡرَـٰٓءِيلَ
مگر اين نعمتي است كه بر من منت مينهي كه بني اسرائيل را به بردگي كشاندهاي
قَالَ فِرۡعَوۡنُ وَمَا رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ
فرعون گفت: پروردگار جهانيان چيست
قَالَ رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَآۖ إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ
گفت: پروردگار آسمانها و زمين است، و [پروردگار] آنچه كه ميان آنها است، اگر اهل يقين باشيد
قَالَ لِمَنۡ حَوۡلَهُۥٓ أَلَا تَسۡتَمِعُونَ
[فرعون] براي كساني كه به اطرافش بودند گفت: آيا نميشنويد
قَالَ رَبُّكُمۡ وَرَبُّ ءَابَآئِكُمُ ٱلۡأَوَّلِينَ
[موسي] گفت: پروردگار شما، و پروردگار پدران شما است
قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ ٱلَّذِيٓ أُرۡسِلَ إِلَيۡكُمۡ لَمَجۡنُونٞ
[فرعون] گفت: به يقين اين پيامبر تان كه به سوي شما فرستاده شده است، ديوانه ميباشد
قَالَ رَبُّ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَمَا بَيۡنَهُمَآۖ إِن كُنتُمۡ تَعۡقِلُونَ
[موسي] گفت: پروردگار مشرق و مغرب، و همه چيزهايي است كه در ميان آن دو [مشرق و مغرب] قرار دارد، اگر انديشه كنيد
قَالَ لَئِنِ ٱتَّخَذۡتَ إِلَٰهًا غَيۡرِي لَأَجۡعَلَنَّكَ مِنَ ٱلۡمَسۡجُونِينَ
[فرعون] گفت: اگر به جز از من معبودى [ديگري] را برگزيني، به يقين تو را زنداني ميكنم
قَالَ أَوَلَوۡ جِئۡتُكَ بِشَيۡءٖ مُّبِينٖ
[موسي] گفت: ولو آنكه براي تو معجزة آشكاري بياورم
قَالَ فَأۡتِ بِهِۦٓ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّـٰدِقِينَ
[فرعون] گفت: اگر راست ميگويي، آن [معجزه] را بياور
فَأَلۡقَىٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعۡبَانٞ مُّبِينٞ
و موسي عصاي خود را انداخت، كه ناگاه به صورت اژدهاي آشكاري در آمد
وَنَزَعَ يَدَهُۥ فَإِذَا هِيَ بَيۡضَآءُ لِلنَّـٰظِرِينَ
و دست خود را بيرون آورد، و ناگهان براي بينندگان سفيد و تابان نمايان شد
قَالَ لِلۡمَلَإِ حَوۡلَهُۥٓ إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٌ عَلِيمٞ
[فرعون] به اشرافياني كه در اطراف او بودند گفت: به يقين اين ساحر دانايي است
يُرِيدُ أَن يُخۡرِجَكُم مِّنۡ أَرۡضِكُم بِسِحۡرِهِۦ فَمَاذَا تَأۡمُرُونَ
ميخواهد به سحر خود شما را از سرزمين شما بيرون كند، پس نظر تان چيست
قَالُوٓاْ أَرۡجِهۡ وَأَخَاهُ وَٱبۡعَثۡ فِي ٱلۡمَدَآئِنِ حَٰشِرِينَ
گفتند: [موضوع] او و برادرش را به تأخير بينداز، و ماموران جمع آوري را به شهرها بفرست
يَأۡتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٖ
تا هر ساحر ماهري را نزد تو بياورند
فَجُمِعَ ٱلسَّحَرَةُ لِمِيقَٰتِ يَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ
و ساحران براي وعدهگاه روز معيني آورده شدند
وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلۡ أَنتُم مُّجۡتَمِعُونَ
و به مردم گفته شد كه آيا همة شما جمع شده ايد
لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ ٱلسَّحَرَةَ إِن كَانُواْ هُمُ ٱلۡغَٰلِبِينَ
تا اگر ساحران پيروز شوند، از آنان پيروي كنيم
فَلَمَّا جَآءَ ٱلسَّحَرَةُ قَالُواْ لِفِرۡعَوۡنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجۡرًا إِن كُنَّا نَحۡنُ ٱلۡغَٰلِبِينَ
و چون ساحران آمدند، به فرعون گفتند: اگر ما پيروز شويم، آيا مزدي خواهيم داشت