وَهُزِّيٓ إِلَيۡكِ بِجِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ تُسَٰقِطۡ عَلَيۡكِ رُطَبٗا جَنِيّٗا
و تنة درخت خرما را به طرف خود تكان بده، كه براي تو خرماي تازة چيده شدة فروريزد
فَكُلِي وَٱشۡرَبِي وَقَرِّي عَيۡنٗاۖ فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ ٱلۡبَشَرِ أَحَدٗا فَقُولِيٓ إِنِّي نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَٰنِ صَوۡمٗا فَلَنۡ أُكَلِّمَ ٱلۡيَوۡمَ إِنسِيّٗا
و [اى مريم!] بخور، و بياشام، و ديدگان را [به اين مولود] روشن بدار، و اگر از آدميان كسي را ببيني، با [اشاره] بگو: من براي [الله] بخشنده، روزة [سكوت] نذر كرده ام، از اينجهت امروز با هيچ انساني سخن نميگويم
فَأَتَتۡ بِهِۦ قَوۡمَهَا تَحۡمِلُهُۥۖ قَالُواْ يَٰمَرۡيَمُ لَقَدۡ جِئۡتِ شَيۡـٔٗا فَرِيّٗا
و [مريم] در حالي كه [كودك] را برداشته بود، نزد قوم خود آمد، گفتند: اي مريم! به يقين كار زشتي انجام دادي
يَـٰٓأُخۡتَ هَٰرُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ ٱمۡرَأَ سَوۡءٖ وَمَا كَانَتۡ أُمُّكِ بَغِيّٗا
اي خواهر هارون! نه پدرت آدم بدي بود، و نه مادرت زنا كار بود
فَأَشَارَتۡ إِلَيۡهِۖ قَالُواْ كَيۡفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي ٱلۡمَهۡدِ صَبِيّٗا
[مريم به طرف عيسي] اشاره كرد [كه با او سخن بگوييد]، گفتند: چگونه با كودكي كه در گهواره است، سخن بگوييم
قَالَ إِنِّي عَبۡدُ ٱللَّهِ ءَاتَىٰنِيَ ٱلۡكِتَٰبَ وَجَعَلَنِي نَبِيّٗا
[عيسي] گفت: من بندة الله هستم برايم كتاب داده است، و مرا پيامبر گردانيده است
وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيۡنَ مَا كُنتُ وَأَوۡصَٰنِي بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱلزَّكَوٰةِ مَا دُمۡتُ حَيّٗا
و هر جا كه باشم، مرا با بركت ساخته است، و مرا تا وقتي كه زنده ام به نماز خواندن و زكات دادن سفارش كرده است
وَبَرَّۢا بِوَٰلِدَتِي وَلَمۡ يَجۡعَلۡنِي جَبَّارٗا شَقِيّٗا
و مرا به مادرم نيكوكار [گردانيده]، و مرا سركش و نافرمان نگردانيده است
وَٱلسَّلَٰمُ عَلَيَّ يَوۡمَ وُلِدتُّ وَيَوۡمَ أَمُوتُ وَيَوۡمَ أُبۡعَثُ حَيّٗا
بر من سلامتي است [در] روزي كه متولد شده ام، و [در] روزي كه ميميرم، و [در] روزي كه زنده برانگيخته ميشوم
ذَٰلِكَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَۖ قَوۡلَ ٱلۡحَقِّ ٱلَّذِي فِيهِ يَمۡتَرُونَ
اين است [واقعيت] عيسي پسر مريم، همان گفتار حقي كه در آن شك و ترديد ميكنند
مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٖۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓۚ إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ
براي الله سزاوار نيست كه فرزندي بگيرد، او منزه است، چون كاري را اراده كند، جز اين نيست كه به آن ميگويد: موجود شو، و بيدرنگ موجود ميشود
وَإِنَّ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ
و [عيسي به قوم خود گفت] به يقين الله پروردگار من و پروردگار شما است، پس تنها او را بپرستيد، راه راست همين است
فَٱخۡتَلَفَ ٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَيۡنِهِمۡۖ فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن مَّشۡهَدِ يَوۡمٍ عَظِيمٍ
و گروه هاي [اهل كتاب] بدر باره عيسى] در ميان خود اختلاف نمودند، پس واي بر كافران از حاضر شدن در آن روز بزرگ
أَسۡمِعۡ بِهِمۡ وَأَبۡصِرۡ يَوۡمَ يَأۡتُونَنَا لَٰكِنِ ٱلظَّـٰلِمُونَ ٱلۡيَوۡمَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ
آن روزي كه نزد ما ميآيند، چه قدر شنوا، و چه قدر بينا ميباشند، ولي اين ستمكاران امروز در گمراهي آشكاري هستند
وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ إِذۡ قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ وَهُمۡ فِي غَفۡلَةٖ وَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ
و [اي پيامبر] آنان را از روز حسرت بترسان، روزي كه چون كار انجام پذيرد، و آنها در غفلت باقي مانده و ايمان نميآورند
إِنَّا نَحۡنُ نَرِثُ ٱلۡأَرۡضَ وَمَنۡ عَلَيۡهَا وَإِلَيۡنَا يُرۡجَعُونَ
همانا ما زمين و هر كسي را كه بر آن است به ارث ميبريم، و به سوي ما باز گردانده ميشوند
وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِبۡرَٰهِيمَۚ إِنَّهُۥ كَانَ صِدِّيقٗا نَّبِيًّا
و [اي پيامبر!] در اين كتاب از ابراهيم ياد كن، كه پيامبر راستگويي بود
إِذۡ قَالَ لِأَبِيهِ يَـٰٓأَبَتِ لِمَ تَعۡبُدُ مَا لَا يَسۡمَعُ وَلَا يُبۡصِرُ وَلَا يُغۡنِي عَنكَ شَيۡـٔٗا
آنگاه كه به پدر خود گفت: اي پدر من! چرا چيزي را ميپرستي كه نه ميشنود، و نه ميبيند، و نه هم نيازي را از تو بر آورده ميسازد.[1]
1- ـ زيرا زيرا اين بتهايى را كه مىپرستيد، جماداتى بيش نيستند، نه مىتوانند به كسى منفعتى برسانند، و نه مىتوانند ضررى را از كسى دفع نمايند.
يَـٰٓأَبَتِ إِنِّي قَدۡ جَآءَنِي مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَمۡ يَأۡتِكَ فَٱتَّبِعۡنِيٓ أَهۡدِكَ صِرَٰطٗا سَوِيّٗا
اي پدر من! به يقين آنچه از علم [از طريق وحي] به من آمده است، به تو نيامده است، پس از من پيروي كن، تا تو را به راه راست هدايت نمايم
يَـٰٓأَبَتِ لَا تَعۡبُدِ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ كَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ عَصِيّٗا
اي پدر من! شيطان را عبادت مكن، زيرا شيطان در برابر الله رحمن نافرماني كرده بود
يَـٰٓأَبَتِ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ فَتَكُونَ لِلشَّيۡطَٰنِ وَلِيّٗا
اي پدر من! من از آن ميترسم كه از طرف [الله] رحمن عذابي به تو برسد، و [در نتيجه] دوست شيطان شوي
قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنۡ ءَالِهَتِي يَـٰٓإِبۡرَٰهِيمُۖ لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ لَأَرۡجُمَنَّكَۖ وَٱهۡجُرۡنِي مَلِيّٗا
[پدرش] گفت: اي ابراهيم! آيا تو از معبودان من روي گردان ميباشي؟ و اگر [از اين سخنان] باز نايستي، حتما تو را سنگسار خواهم كرد، و [برو] و مدت زمان زيادي از من دور شو
قَالَ سَلَٰمٌ عَلَيۡكَۖ سَأَسۡتَغۡفِرُ لَكَ رَبِّيٓۖ إِنَّهُۥ كَانَ بِي حَفِيّٗا
[ابرهيم] گفت: سلام بر تو! به زودي از پروردگارم براي تو آمرزش خواهم خواست، زيرا او بر من مهربان است
وَأَعۡتَزِلُكُمۡ وَمَا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَأَدۡعُواْ رَبِّي عَسَىٰٓ أَلَّآ أَكُونَ بِدُعَآءِ رَبِّي شَقِيّٗا
و از شما و از آنچه كه به جاي الله پرستش ميكنيد، كناره گيري ميكنم، و [به درگاه] پروردگارم دعاء ميكنم، و اميد است كه در دعاء كردن [به درگاه] پروردگارم نا اميد نباشم
فَلَمَّا ٱعۡتَزَلَهُمۡ وَمَا يَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَۖ وَكُلّٗا جَعَلۡنَا نَبِيّٗا
و چون از آنان، و از آنچه كه به جاي الله ميپرستيدند، كناره گيري كرد، اسحق و يعقوب را به او عطاء كرديم، و همه را پيامبر گردانيديم
وَوَهَبۡنَا لَهُم مِّن رَّحۡمَتِنَا وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ لِسَانَ صِدۡقٍ عَلِيّٗا
و آنان را از رحمت خود بهرهمند ساختيم، و براي آنان نام نيك بلند آوازة داديم
وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مُوسَىٰٓۚ إِنَّهُۥ كَانَ مُخۡلَصٗا وَكَانَ رَسُولٗا نَّبِيّٗا
و [اي پيامبر!] در اين كتاب موسي را ياد كن، همانا او برگزيده، و رسول و نبي بود
وَنَٰدَيۡنَٰهُ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ ٱلۡأَيۡمَنِ وَقَرَّبۡنَٰهُ نَجِيّٗا
و او را از طرف راست كوه طور ندا داديم، و در حال راز گويي او را نزديك ساختيم
وَوَهَبۡنَا لَهُۥ مِن رَّحۡمَتِنَآ أَخَاهُ هَٰرُونَ نَبِيّٗا
و براي او از رحمت خويش برادرش هارون را عطاء كرديم
وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِسۡمَٰعِيلَۚ إِنَّهُۥ كَانَ صَادِقَ ٱلۡوَعۡدِ وَكَانَ رَسُولٗا نَّبِيّٗا
و در اين كتاب اسماعيل را ياد كن، كه در وعده اش راستگو، و رسول و نبي بود