وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ قَدۡ جَآءَتۡكُم بَيِّنَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡۖ فَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَاۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ
و به سوي [مردم] مدين برادر شان شعيب را [فرستاديم]، گفت: اي قوم من! الله را بپرستيد كه براي شما هيچ معبودي به حقي جز او نيست، به تحقيق براي شما از جانب پروردگار تان دليل روشني آمده است، پس پيمانه و ترازو را كامل بدهيد، و حق مردم را كم ندهيد، و در زمين بعد از اصلاح آن فسادكاري نكنيد، اگر ايمان داريد، اين براي شما بهتر است
وَلَا تَقۡعُدُواْ بِكُلِّ صِرَٰطٖ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِهِۦ وَتَبۡغُونَهَا عِوَجٗاۚ وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ كُنتُمۡ قَلِيلٗا فَكَثَّرَكُمۡۖ وَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِينَ
و بر سر هر راهي منشينيد كه [مردم را] تهديد كنيد، و كساني را كه به او ايمان آورده اند، از راه الله باز داريد، و راه كج را اختيار كنيد، و آن زماني را به ياد آوريد كه اندك بوديد و شما را بسيار گردانيد، و ببينيد كه عاقبت فسادكاران چگونه بود
وَإِن كَانَ طَآئِفَةٞ مِّنكُمۡ ءَامَنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦ وَطَآئِفَةٞ لَّمۡ يُؤۡمِنُواْ فَٱصۡبِرُواْ حَتَّىٰ يَحۡكُمَ ٱللَّهُ بَيۡنَنَاۚ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلۡحَٰكِمِينَ
و اگر گروهي از شما به آنچه كه به آن فرستاده شدهام ايمان بياورند، و گروه ديگري ايمان نياورند، پس صبر كنيد تا الله در ميان ما حكم كند، و او بهترين حكم كنندگان است
۞قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لَنُخۡرِجَنَّكَ يَٰشُعَيۡبُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَكَ مِن قَرۡيَتِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَاۚ قَالَ أَوَلَوۡ كُنَّا كَٰرِهِينَ
اشرافيان [و بزرگان] قوم او كه سر كشي ميكردند گفتند: اي شعيب! هرآينه تو و كساني را كه با تو ايمان آورده اند، از شهر خود بيرون ميكنيم، يا آنكه بايد به آيين ما برگرديد، گفت: [آيا بايد به آيين شما باز گرديم] حتي اگر [گراييدن به ملت شما] براي ما ناپسند باشد
قَدِ ٱفۡتَرَيۡنَا عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا إِنۡ عُدۡنَا فِي مِلَّتِكُم بَعۡدَ إِذۡ نَجَّىٰنَا ٱللَّهُ مِنۡهَاۚ وَمَا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّعُودَ فِيهَآ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّنَاۚ وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيۡءٍ عِلۡمًاۚ عَلَى ٱللَّهِ تَوَكَّلۡنَاۚ رَبَّنَا ٱفۡتَحۡ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَ قَوۡمِنَا بِٱلۡحَقِّ وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡفَٰتِحِينَ
اگر به آيين شما بعد از آنكه الله ما را از آن نجات داده است برگرديم، به الله دروغ بسته ايم، و براي ما مناسب نيست كه به آيين شما برگرديم، مگر آنكه الله متعال كه پروردگار ما است، چنين چيزي بخواهد، كه علم او همه چيز را فرا گرفته است، بر الله توكل كرده ايم، پروردگارا! ميان ما و ميان قوم ما بر حق داوري كن، كه تو بهترين داوراني
وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لَئِنِ ٱتَّبَعۡتُمۡ شُعَيۡبًا إِنَّكُمۡ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ
و اشرافيان قوم او كه كافر بودند، [براي مردم] گفتند: اگر از شعيب پيروي كنيد، به يقين كه زيانكار خواهيد بود
فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِي دَارِهِمۡ جَٰثِمِينَ
و آنها را [زمين] لرزة [شديدي] فرا گرفت، و در خانههاي خود از پا در آمدند
ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيۡبٗا كَأَن لَّمۡ يَغۡنَوۡاْ فِيهَاۚ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيۡبٗا كَانُواْ هُمُ ٱلۡخَٰسِرِينَ
كساني كه شعيب را تكذيب كردند، [آنچنان نابود شدند] كه گويا در آن ديار وجود نداشتند، كساني كه شعيب را تكذيب نمودند، خود زيانكار بودند
فَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ وَقَالَ يَٰقَوۡمِ لَقَدۡ أَبۡلَغۡتُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي وَنَصَحۡتُ لَكُمۡۖ فَكَيۡفَ ءَاسَىٰ عَلَىٰ قَوۡمٖ كَٰفِرِينَ
[شعيب] از آنان روي گردانيد و گفت: اي قوم من! به راستي من پيامهاي پروردگارم را به شما رساندم، و شما را نصيحت كردم، پس چگونه بر مردم كافر افسوس بخورم
۞وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ وَلَا تَنقُصُواْ ٱلۡمِكۡيَالَ وَٱلۡمِيزَانَۖ إِنِّيٓ أَرَىٰكُم بِخَيۡرٖ وَإِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٖ مُّحِيطٖ
و به سوي [اهل] مدين برادر شان شعيب را [فرستاديم]، گفت: اي قوم من! الله را پرستش كنيد، و براي شما جز او معبود ديگري نيست، و پيمانه و ترازو را كم ندهيد، به راستي شما را در نعمت ميبينم، و به راستي بر شما از عذاب روز فراگيري ميترسم
وَيَٰقَوۡمِ أَوۡفُواْ ٱلۡمِكۡيَالَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ
و اي قوم من! پيمانه و ترازو را كامل و عادلانه بدهيد، و اجناس مردم را به آنها كم ندهيد، و در زمين فساد كاري نكنيد
بَقِيَّتُ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَۚ وَمَآ أَنَا۠ عَلَيۡكُم بِحَفِيظٖ
اگر مؤمن باشيد، آنچه الله [از مال حلال] باقي بگذارد، براي شما بهتر است، و من بر شما نگهبان و مراقب نيستم[1]
1- ـ در وقت وزن و پيمانه يكايك شما را مراقبت نمايم.
قَالُواْ يَٰشُعَيۡبُ أَصَلَوٰتُكَ تَأۡمُرُكَ أَن نَّتۡرُكَ مَا يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَآ أَوۡ أَن نَّفۡعَلَ فِيٓ أَمۡوَٰلِنَا مَا نَشَـٰٓؤُاْۖ إِنَّكَ لَأَنتَ ٱلۡحَلِيمُ ٱلرَّشِيدُ
گفتند: اي شعيب! مگر نمازت به تو امر ميكند كه آنچه را پدران ما ميپرستيدند، ترك نماييم، و يا در اموال خود همان طوري كه ميخواهيم تصرف نماييم؟ وتو بدون شك آدم بردبار و فهميدة هستي [پس نبايد چنين سخناني بگويي]
قَالَ يَٰقَوۡمِ أَرَءَيۡتُمۡ إِن كُنتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّي وَرَزَقَنِي مِنۡهُ رِزۡقًا حَسَنٗاۚ وَمَآ أُرِيدُ أَنۡ أُخَالِفَكُمۡ إِلَىٰ مَآ أَنۡهَىٰكُمۡ عَنۡهُۚ إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُۚ وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ
گفت: اي قوم من! به من بگوييد كه اگر از پروردگارم با دليل روشني آمده باشم، و به من از جانب خود روزي نيكي داده باشد، [آيا نبايد فرمانبردار او باشم]، و من نميخواهم در بارة چيزي كه شما را از آن نهي ميكنم، با شما مخالفت نمايم، من تا جايي كه بتوانم قصدي جز اصلاح ندارم، و توفيق من جز به [توفيق] الله نيست، بر او توكل كردم، و به سوي او باز ميگردم
وَيَٰقَوۡمِ لَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شِقَاقِيٓ أَن يُصِيبَكُم مِّثۡلُ مَآ أَصَابَ قَوۡمَ نُوحٍ أَوۡ قَوۡمَ هُودٍ أَوۡ قَوۡمَ صَٰلِحٖۚ وَمَا قَوۡمُ لُوطٖ مِّنكُم بِبَعِيدٖ
و اي قوم من! مخالفت شما با من، سبب آن نشود كه به سرنوشت قوم نوح، و قوم هود، و قوم صالح گرفتار شويد، و قوم لوط از شما دور نيست
وَٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِۚ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٞ وَدُودٞ
واز پروردگار خود آمرزش بخواهيد، سپس به درگاه او توبه نماييد، به يقين پروردگارم مهربان دوستدار است
قَالُواْ يَٰشُعَيۡبُ مَا نَفۡقَهُ كَثِيرٗا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَىٰكَ فِينَا ضَعِيفٗاۖ وَلَوۡلَا رَهۡطُكَ لَرَجَمۡنَٰكَۖ وَمَآ أَنتَ عَلَيۡنَا بِعَزِيزٖ
گفتند: اي شعيب! بسياري از چيز هايي را كه ميگويي ما نميفهميم، و همانا تو را در بين خود ضعيف ميبينيم، و اگر به خاطر قبيله ات نميبود، تو را سنگباران ميكرديم، و خودت در نزد ما عزتي نداري
قَالَ يَٰقَوۡمِ أَرَهۡطِيٓ أَعَزُّ عَلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَٱتَّخَذۡتُمُوهُ وَرَآءَكُمۡ ظِهۡرِيًّاۖ إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعۡمَلُونَ مُحِيطٞ
[شعيب] گفت: اي قوم من! آيا احترام و عزت قبيلة من در نزد شما از احترام و عزت الله بيشتر است، و شما فرمان او را پشت سر خود انداخته ايد، و [بدانيد] كه پروردگارم به آنچه ميكنيد، احاطه دارد
وَيَٰقَوۡمِ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَكَانَتِكُمۡ إِنِّي عَٰمِلٞۖ سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن يَأۡتِيهِ عَذَابٞ يُخۡزِيهِ وَمَنۡ هُوَ كَٰذِبٞۖ وَٱرۡتَقِبُوٓاْ إِنِّي مَعَكُمۡ رَقِيبٞ
و اي قوم من! آنچه كه ميخواهيد بكنيد، من نيز كار خود را ميكنم، به زودي خواهيد دانست كه عذاب خوار كننده بر چه كسي نازل ميشود، و چه كسي دروغ ميگويد، و در انتظار باشيد، كه من هم با شما در انتظار ميباشم
وَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا نَجَّيۡنَا شُعَيۡبٗا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَأَخَذَتِ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ ٱلصَّيۡحَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِي دِيَٰرِهِمۡ جَٰثِمِينَ
و چون فرمان [عذاب] ما فرا رسيد، به رحمت خود، شعيب و كساني را كه با او ايمان آورده بودند، نجات داديم، و كساني را كه ستم كرده بودند، بانگ مهيب فرا گرفت، و به خانه هاي خويش به روي در افتادند [و به هلاكت رسيدند]
كَأَن لَّمۡ يَغۡنَوۡاْ فِيهَآۗ أَلَا بُعۡدٗا لِّمَدۡيَنَ كَمَا بَعِدَتۡ ثَمُودُ
به طوري كه گويا در آنجا وجود نداشتند، هان! براي مردم مَديَن از [رحمت الله] دوري باد، همانند قوم ثمود كه از [رحمت الله] دور افتاده بودند
فَجَآءَتۡهُ إِحۡدَىٰهُمَا تَمۡشِي عَلَى ٱسۡتِحۡيَآءٖ قَالَتۡ إِنَّ أَبِي يَدۡعُوكَ لِيَجۡزِيَكَ أَجۡرَ مَا سَقَيۡتَ لَنَاۚ فَلَمَّا جَآءَهُۥ وَقَصَّ عَلَيۡهِ ٱلۡقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفۡۖ نَجَوۡتَ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّـٰلِمِينَ
و يكي از آن دو زن، در حالي كه باشرم و خجالت گام برميداشت، نزد او آمد [و] گفت: پدرم تو را دعوت كرده است، تا در برابر اينكه به [گوسفندان] ما آب دادي براي تو مزد بدهد، و چون نزد پدرش رفت، و سرگذشت [خود] را برايش حكايت نمود، [پدر آن دختر] گفت: نترس كه از آن قوم ستمگر نجات يافتي
قَالَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا يَـٰٓأَبَتِ ٱسۡتَـٔۡجِرۡهُۖ إِنَّ خَيۡرَ مَنِ ٱسۡتَـٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡأَمِينُ
يكي از آن دو دختر گفت: اي پدر من! او را به خدمت بگير، زيرا بهترين كسي را كه به خدمت ميگيري، كسي است كه نيرومند، و امين باشد
قَالَ إِنِّيٓ أُرِيدُ أَنۡ أُنكِحَكَ إِحۡدَى ٱبۡنَتَيَّ هَٰتَيۡنِ عَلَىٰٓ أَن تَأۡجُرَنِي ثَمَٰنِيَ حِجَجٖۖ فَإِنۡ أَتۡمَمۡتَ عَشۡرٗا فَمِنۡ عِندِكَۖ وَمَآ أُرِيدُ أَنۡ أَشُقَّ عَلَيۡكَۚ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّـٰلِحِينَ
[شعيب به موسي] گفت: ميخواهم يكي از اين دو دختر خود را برايت به نكاح بدهم، تا در برابر آن، هشت سال برايم كار كني، و اگر ده سال را كامل كني، به اختيار خود تو است، و من نميخواهم بر تو سختگيري كنم، و إن شاء الله مرا از شايستگان خواهي يافت
قَالَ ذَٰلِكَ بَيۡنِي وَبَيۡنَكَۖ أَيَّمَا ٱلۡأَجَلَيۡنِ قَضَيۡتُ فَلَا عُدۡوَٰنَ عَلَيَّۖ وَٱللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٞ
[موسي] گفت: اين قراردادي بين من و تو باشد، و هر يك از اين دو مدت را كه به انجام رساندم، نبايد تجاوزي در حق من صورت بگيرد، و به آنچه كه ميگوييم، الله وكيل باشد
وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗا فَقَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱرۡجُواْ ٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ
و به سوي [اهل] مدين، برادر شان شعيب را فرستاديم، گفت: اي قوم من! الله را بپرستيد، و به روز قيامت اميدوار باشيد، و در زمين فساد كاري نكنيد
فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِي دَارِهِمۡ جَٰثِمِينَ
او را تكذيب كردند، و زلزله آنان را فرو گرفت، و به خانه هاي خود از پاي در آمدند