طه
طا، ها[1]
1- ـ اين حروف به نام حروف مقطعه ياد مىشوند.
Partager :
مَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لِتَشۡقَىٰٓ
[اي پيامبر!] قرآن را بر تو نازل نكرديم كه به مشقت گرفتار شوي
إِلَّا تَذۡكِرَةٗ لِّمَن يَخۡشَىٰ
مگر آنكه پندي باشد براي كسي كه از [الله] ميترسد
تَنزِيلٗا مِّمَّنۡ خَلَقَ ٱلۡأَرۡضَ وَٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلۡعُلَى
[اين قرآن] نازل شده از طرف كسي است كه زمين و آسمانهاي بلند را آفريده است
ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ
[و الله] مهربان بر عرش بلند وارتفاع يافت
لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا وَمَا تَحۡتَ ٱلثَّرَىٰ
آنچه كه در آسمانها، و آنچه كه در زمين، و آنچه كه ميان آنها، و آنچه كه در زير زمين وجود دارد، براي او است
وَإِن تَجۡهَرۡ بِٱلۡقَوۡلِ فَإِنَّهُۥ يَعۡلَمُ ٱلسِّرَّ وَأَخۡفَى
اگر سخن را بلند بگويي، [ويا پنهانش بداري]، و به يقين كه او پنهان را [كه سخن گفتن به طور پنهاني باشد] و پنهانتر را ميداند
ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ
او الله است كه جز او معبودى نيست، براي او نيکوترين و زيباترين نامها است
وَهَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ مُوسَىٰٓ
و [اي پيامبر!] آيا خبر موسي به تو رسيده است
إِذۡ رَءَا نَارٗا فَقَالَ لِأَهۡلِهِ ٱمۡكُثُوٓاْ إِنِّيٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا لَّعَلِّيٓ ءَاتِيكُم مِّنۡهَا بِقَبَسٍ أَوۡ أَجِدُ عَلَى ٱلنَّارِ هُدٗى
آنگاه كه آتشي را ديد، و براي اهل خود گفت: اندكي درنگ كنيد كه من آتشي را ديدم، شايد كه پارة از آنرا براي شما بياورم، و يا بر آن رهنمايي بيابم
فَلَمَّآ أَتَىٰهَا نُودِيَ يَٰمُوسَىٰٓ
و چون [نزد] آن آتش آمد، ندا داده شد كه اي موسي!
إِنِّيٓ أَنَا۠ رَبُّكَ فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَيۡكَ إِنَّكَ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوٗى
همانا من پروردگار تو ميباشم، پس كفشهاي خويش را بيرون كن، زيرا تو به وادي مقدس طُوَي هستي
وَأَنَا ٱخۡتَرۡتُكَ فَٱسۡتَمِعۡ لِمَا يُوحَىٰٓ
و [اي موسي!] من تو را [به پيامبري] برگزيده ام، پس به آنچه كه [بر تو] وحي ميشود، گوش فرا دِه
إِنَّنِيٓ أَنَا ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدۡنِي وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ
به يقين من الله هستم كه جز من معبودي نيست، پس مرا پرستش کن و نماز را بخوان تا به ياد من باشي
إِنَّ ٱلسَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ أَكَادُ أُخۡفِيهَا لِتُجۡزَىٰ كُلُّ نَفۡسِۭ بِمَا تَسۡعَىٰ
به يقين قيامت آمدني است، ميخواهم، [وقت آمدنش را] پنهان بدارم، تا هر كس در برابر آنچه ميكند، مزد داده شود
فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنۡهَا مَن لَّا يُؤۡمِنُ بِهَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ فَتَرۡدَىٰ
پس مبادا كسي كه به آن [يعني: به آمدن قيامت] ايمان نميآورد، و پيرو هوا و هوس خود ميشود، تو را از آن باز دارد، كه هلاك خواهي شد
وَمَا تِلۡكَ بِيَمِينِكَ يَٰمُوسَىٰ
اي موسي! در دست راست تو چيست؟
قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّؤُاْ عَلَيۡهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَـَٔارِبُ أُخۡرَىٰ
گفت: اين عصاي من است، بر آن تكيه ميكنم، و با آن براي گوسفندانم [از درحتان] برگ ميريزانم، و نياز هاي ديگر خود را با آن برطرف ميسازم
قَالَ أَلۡقِهَا يَٰمُوسَىٰ
[الله] فرمود: اي موسي! آنرا بينداز
فَأَلۡقَىٰهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٞ تَسۡعَىٰ
[موسي] آن را انداخت، كه ناگهان ماري شد، كه ميدويد
قَالَ خُذۡهَا وَلَا تَخَفۡۖ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا ٱلۡأُولَىٰ
فرمود: آنرا بگير و مترس، به زودي آنرا به صورت اولش برميگردانيم
وَٱضۡمُمۡ يَدَكَ إِلَىٰ جَنَاحِكَ تَخۡرُجۡ بَيۡضَآءَ مِنۡ غَيۡرِ سُوٓءٍ ءَايَةً أُخۡرَىٰ
و دست خود را در زير بغل خود كن، تا سفيد و [درخشان] بدون هيچ عيبي بيرون آيد، اين معجزة ديگري است
لِنُرِيَكَ مِنۡ ءَايَٰتِنَا ٱلۡكُبۡرَى
تا از معجزات بزرگ خويش به تو نشان دهيم
ٱذۡهَبۡ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ
به سوي فرعون برو، كه طغيان كرده است
قَالَ رَبِّ ٱشۡرَحۡ لِي صَدۡرِي
[موسي] گفت: پروردگارا! سينه ام را بگشا [و متحمل] بگردان
وَيَسِّرۡ لِيٓ أَمۡرِي
وكارم را برايم آسان كن
وَٱحۡلُلۡ عُقۡدَةٗ مِّن لِّسَانِي
و گرهي را از زبانم بگشا
يَفۡقَهُواْ قَوۡلِي
تا گفته [هايم] را بفهمند
وَٱجۡعَل لِّي وَزِيرٗا مِّنۡ أَهۡلِي
و از خاندانم ياوري برايم قرار بده
هَٰرُونَ أَخِي
كه هارون برادرم باشد