ٱرۡجِعۡ إِلَيۡهِمۡ فَلَنَأۡتِيَنَّهُم بِجُنُودٖ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخۡرِجَنَّهُم مِّنۡهَآ أَذِلَّةٗ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ
به سوي شان برگرد، به طور حتم با لشكرياني به سراغ آنان خواهيم آمد، كه توان مقابله با آن را نداشته باشند، و به يقين آنها را از آنجا به خواري و رسوايي بيرون خواهيم كرد
قَالَ يَـٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ أَيُّكُمۡ يَأۡتِينِي بِعَرۡشِهَا قَبۡلَ أَن يَأۡتُونِي مُسۡلِمِينَ
[سليمان] گفت: اي بزرگان! چه كسي از شما ميتواند پيش از آمدن آنها در حال مسلمان شدن، [ويا تسليم شدن] به نزد من، تخت او را برايم بياورد؟
قَالَ عِفۡرِيتٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَۖ وَإِنِّي عَلَيۡهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٞ
عفريتي از جنيان گفت: من آن تخت را پيش از آنكه از جايت برخيزي برايت ميآورم، و من توانا [و] امين هستم
قَالَ ٱلَّذِي عِندَهُۥ عِلۡمٞ مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن يَرۡتَدَّ إِلَيۡكَ طَرۡفُكَۚ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسۡتَقِرًّا عِندَهُۥ قَالَ هَٰذَا مِن فَضۡلِ رَبِّي لِيَبۡلُوَنِيٓ ءَأَشۡكُرُ أَمۡ أَكۡفُرُۖ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشۡكُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيّٞ كَرِيمٞ
كسي كه علم و دانشي از كتاب داشت، گفت: پيش از آنكه چشم برهم زني آنرا برايت ميآورم، و هنگامي كه [سليمان] تخت را در پيش روي خود مستقر ديد، گفت: اين از فضل پروردگار من است، تا مرا بيازمايد، كه آيا شكرگزاري ميكنم، و يا ناسپاسي مينمايم، و هر كس كه شكر كند، جز اين نيست كه به نفع خود شكر ميكند، و هر كس كه كفران [نعمت] كند، پس به يقين كه پروردگارم بي نياز كريم است
قَالَ نَكِّرُواْ لَهَا عَرۡشَهَا نَنظُرۡ أَتَهۡتَدِيٓ أَمۡ تَكُونُ مِنَ ٱلَّذِينَ لَا يَهۡتَدُونَ
او گفت: تخت او را برايش ناآشنا گردانيد، تا ببينيم كه آنرا ميشناسد، و يا از كساني ميشود كه به [شناختن آن] پي نميبرند
فَلَمَّا جَآءَتۡ قِيلَ أَهَٰكَذَا عَرۡشُكِۖ قَالَتۡ كَأَنَّهُۥ هُوَۚ وَأُوتِينَا ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهَا وَكُنَّا مُسۡلِمِينَ
و هنگامي كه [بلقيس] آمد، برايش گفته شد: آيا تخت تو همين گونه است، گفت: گويا عينا همان است، و ما پيش از اين ميدانستيم، و تسليم [امر الله] بوديم
وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعۡبُدُ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ إِنَّهَا كَانَتۡ مِن قَوۡمٖ كَٰفِرِينَ
و آنچه را كه [بلقيس] به جاي الله ميپرستيد، او را [از پرستش] الله بازداشته بود، همانا او از گروه كافران بود
قِيلَ لَهَا ٱدۡخُلِي ٱلصَّرۡحَۖ فَلَمَّا رَأَتۡهُ حَسِبَتۡهُ لُجَّةٗ وَكَشَفَتۡ عَن سَاقَيۡهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ صَرۡحٞ مُّمَرَّدٞ مِّن قَوَارِيرَۗ قَالَتۡ رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي وَأَسۡلَمۡتُ مَعَ سُلَيۡمَٰنَ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ
به او [بلقيس] گفته شد: به صحن قصر وارد شو، چون آنرا ديد، گمان كرد كه بركة آبي است، و ساقهايش را برزد، [سليمان] گفت: اين قصر صاف و صيقلي از شيشه است، [بلقيس] گفت: پروردگارا! من به خود ستم كرده بودم، و اينك با سليمان به الهى كه پروردگار جهانيان است، تسليم شدم
وَلِسُلَيۡمَٰنَ ٱلرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهۡرٞ وَرَوَاحُهَا شَهۡرٞۖ وَأَسَلۡنَا لَهُۥ عَيۡنَ ٱلۡقِطۡرِۖ وَمِنَ ٱلۡجِنِّ مَن يَعۡمَلُ بَيۡنَ يَدَيۡهِ بِإِذۡنِ رَبِّهِۦۖ وَمَن يَزِغۡ مِنۡهُمۡ عَنۡ أَمۡرِنَا نُذِقۡهُ مِنۡ عَذَابِ ٱلسَّعِيرِ
و باد را به فرمان سليمان در آورديم، كه صبگاهان مسير يك ماه [راه] را ميپيمود، و شامگاهان مسير يك ماه [راه] را، و چشمة مس را برايش روان ساختيم، و به فرمان پروردگارش، گروهي از جِنها براي او كار ميكردند، و هر كدام از آنان كه از فرمان ما سرپيچي كند، از عذاب جهنم به او ميچشانيم.
يَعۡمَلُونَ لَهُۥ مَا يَشَآءُ مِن مَّحَٰرِيبَ وَتَمَٰثِيلَ وَجِفَانٖ كَٱلۡجَوَابِ وَقُدُورٖ رَّاسِيَٰتٍۚ ٱعۡمَلُوٓاْ ءَالَ دَاوُۥدَ شُكۡرٗاۚ وَقَلِيلٞ مِّنۡ عِبَادِيَ ٱلشَّكُورُ
هر چه [سليمان] ميخواست، برايش درست ميكردند، از [قبيل] معابد، مجسمه ها، و كاسه هاي [طعام خوري] به اندزة حوضها، و ديگهاي ثابت، اي آل داود! [در برابر اين نعمتها] شكرگزاري كنيد، عدة اندكي از بندگان من شكرگزار هستند.
فَلَمَّا قَضَيۡنَا عَلَيۡهِ ٱلۡمَوۡتَ مَا دَلَّهُمۡ عَلَىٰ مَوۡتِهِۦٓ إِلَّا دَآبَّةُ ٱلۡأَرۡضِ تَأۡكُلُ مِنسَأَتَهُۥۖ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ ٱلۡجِنُّ أَن لَّوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ٱلۡغَيۡبَ مَا لَبِثُواْ فِي ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِينِ
و چون مرگ را بر او [سليمان] مقرر داشتيم، جز موريانه كه عصايش را ميخورد، ديگري آنان را از مرگش مطلع ننمود، و هنگامي كه سليمان فرو افتاد، جِنها فهميدند كه اگر غيب را ميدانستند، در آن عذاب خوار كننده باقي نميماندند.
وَوَهَبۡنَا لِدَاوُۥدَ سُلَيۡمَٰنَۚ نِعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ
و سليمان را براي داود كه بندة بسيار خوبي بود، بخشيديم، هميشه روي به درگاه ما داشت
إِذۡ عُرِضَ عَلَيۡهِ بِٱلۡعَشِيِّ ٱلصَّـٰفِنَٰتُ ٱلۡجِيَادُ
آنگاه كه غروبگاهان، اسپان چابك و تيزگام بر او عرضه شد
فَقَالَ إِنِّيٓ أَحۡبَبۡتُ حُبَّ ٱلۡخَيۡرِ عَن ذِكۡرِ رَبِّي حَتَّىٰ تَوَارَتۡ بِٱلۡحِجَابِ
گفت: [با تاسف كه] من دوستي اسپان را بر ياد پرورگار خود برگزيدم، تا آنكه [وقت نماز گذشت و] آفتاب در پردة شب نهان شد
رُدُّوهَا عَلَيَّۖ فَطَفِقَ مَسۡحَۢا بِٱلسُّوقِ وَٱلۡأَعۡنَاقِ
آن اسبها را نزد من برگردانيد، و شروع به دست كشيدن به ساقها و گردن [آنها] كرد
وَلَقَدۡ فَتَنَّا سُلَيۡمَٰنَ وَأَلۡقَيۡنَا عَلَىٰ كُرۡسِيِّهِۦ جَسَدٗا ثُمَّ أَنَابَ
و به تحقيق كه ما سليمان را به انداختن جسدي بر روي تختش مورد امتحان قرار داديم، و همان بود كه روي به درگاه الله آورد
قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَهَبۡ لِي مُلۡكٗا لَّا يَنۢبَغِي لِأَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِيٓۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ
[و] گفت: پروردگارا! برايم بيامرز، و سلطنتي به من ببخش كه بعد از من براي هيچ كسي سزاوار نباشد، زيرا تو بسيار بخشاينده هستي
فَسَخَّرۡنَا لَهُ ٱلرِّيحَ تَجۡرِي بِأَمۡرِهِۦ رُخَآءً حَيۡثُ أَصَابَ
پس ما باد را برايش مسخر كرديم، تا هر جايي كه بخواهد، به فرمان او به آرامي حركت كند
وَٱلشَّيَٰطِينَ كُلَّ بَنَّآءٖ وَغَوَّاصٖ
و همچنين از ديو ها، هر بَنَّاء و غَوَّاصي را [به فرمان او در آورديم]
وَءَاخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي ٱلۡأَصۡفَادِ
و گروه ديگري [از ديو ها را] كه در غُل و زنجير بودند، [در تسخير او در آورديم]
هَٰذَا عَطَآؤُنَا فَٱمۡنُنۡ أَوۡ أَمۡسِكۡ بِغَيۡرِ حِسَابٖ
اين بخشش ما است بدون حساب، ميخواهي آنرا ببخش، و ميخواهي [براي خود] نگه دار
وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مَـَٔابٖ
و به يقين براي او در نزد ما مقام ارجمند، و سرانجام نيكي است