قَالَ لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَآ أَنزَلَ هَـٰٓؤُلَآءِ إِلَّا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ بَصَآئِرَ وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يَٰفِرۡعَوۡنُ مَثۡبُورٗا
[موسي] گفت: به يقين ميداني كه اين [معجزات] را كه [دلائل روشني است]، جز پروردگار آسمانها و زمين نازل نكرده است، و اي فرعون من يقين دارم كه تو هلاك ميشوي
فَأَرَادَ أَن يَسۡتَفِزَّهُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ فَأَغۡرَقۡنَٰهُ وَمَن مَّعَهُۥ جَمِيعٗا
و[فرعون] خواست كه آنان را از آن سرزمين بيرون كند، و ما او و همة همراهان او را غرق ساختيم
ٱذۡهَبَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ
نزد فرعون برويد كه طغيان كرده است
فَقُولَا لَهُۥ قَوۡلٗا لَّيِّنٗا لَّعَلَّهُۥ يَتَذَكَّرُ أَوۡ يَخۡشَىٰ
با مدارا با او سخن بگوييد، شايد به خود آيد، و يا [از الله] بترسد
قَالَا رَبَّنَآ إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفۡرُطَ عَلَيۡنَآ أَوۡ أَن يَطۡغَىٰ
[موسي و هارون] گفتند: پرودگارا! از آن ميترسيم كه بر ما تعدي كند، و يا طغيان نمايد
قَالَ لَا تَخَافَآۖ إِنَّنِي مَعَكُمَآ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ
فرمود: نترسيد، من با شما هستم، ميشنوم، و ميبينم
فَأۡتِيَاهُ فَقُولَآ إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرۡسِلۡ مَعَنَا بَنِيٓ إِسۡرَـٰٓءِيلَ وَلَا تُعَذِّبۡهُمۡۖ قَدۡ جِئۡنَٰكَ بِـَٔايَةٖ مِّن رَّبِّكَۖ وَٱلسَّلَٰمُ عَلَىٰ مَنِ ٱتَّبَعَ ٱلۡهُدَىٰٓ
پس نزد او برويد و بگوييد ما فرستادگان پروردگار تو هستيم، بني اسرائيل را با ما بفرست، و آنها را شكنجه مكن، از طرف پرودرگار تو معجزة برايت آورده ايم، و سلام بر كسي كه از هدايت پيروي كند
إِنَّا قَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡنَآ أَنَّ ٱلۡعَذَابَ عَلَىٰ مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ
به يقين بر ما وحي شده است كه عذاب بر كسي است كه تكذيب كند، و روي گردان شود
قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَٰمُوسَىٰ
[فرعون] گفت: اي موسي! پروردگار شما [كه ادعاي پيامبري داريد] كيست
قَالَ رَبُّنَا ٱلَّذِيٓ أَعۡطَىٰ كُلَّ شَيۡءٍ خَلۡقَهُۥ ثُمَّ هَدَىٰ
[موسي] گفت: پروردگار ما آن [معبودي] است كه به هر چيزي آفرينش مناسبش را داد، و سپس [او را] رهنمايي نمود
قَالَ فَمَا بَالُ ٱلۡقُرُونِ ٱلۡأُولَىٰ
[فرعون] گفت: پس سرنوشت نسلهاي گذشته چگونه است
قَالَ عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَٰبٖۖ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى
[موسي] گفت: علم آن در كتابي نزد پروردگار من [ثبت] است، كه پروردگارم نه خطا ميكند، و نه فراموش مينمايد
ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ مَهۡدٗا وَسَلَكَ لَكُمۡ فِيهَا سُبُلٗا وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّن نَّبَاتٖ شَتَّىٰ
آن [الله] كه زمين را براي شما گهواره [و جاي آسايش] قرار داد، و براي شما در آن راه هايي پديد آورد، و از آسمان آبي نازل ساخت، [وميفرمايد كه:] به [وسيلة آن آب]، انواع ميوه هاي مختلف را رويانيديم
كُلُواْ وَٱرۡعَوۡاْ أَنۡعَٰمَكُمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلنُّهَىٰ
بخوريد، و چارپايان خود را بچرانيد، به يقين در اين چيزها براي خردمندان نشانهها است
۞مِنۡهَا خَلَقۡنَٰكُمۡ وَفِيهَا نُعِيدُكُمۡ وَمِنۡهَا نُخۡرِجُكُمۡ تَارَةً أُخۡرَىٰ
شما را از [زمين] آفريديم، و در آن [زمين] شما را بازميگردانيم، و بار ديگر شما را از آن [زمين] بيرون ميآوريم
وَلَقَدۡ أَرَيۡنَٰهُ ءَايَٰتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَأَبَىٰ
و به يقين ما همة معجزات خود را به [فرعون] نشان داديم، [ولي] او تكذيب نمود، و اباء ورزيد
قَالَ أَجِئۡتَنَا لِتُخۡرِجَنَا مِنۡ أَرۡضِنَا بِسِحۡرِكَ يَٰمُوسَىٰ
گفت: اي موسي! آيا نزد ما آمدهاي تا به سحر خود ما را از سرزمين ما بيرون كني
فَلَنَأۡتِيَنَّكَ بِسِحۡرٖ مِّثۡلِهِۦ فَٱجۡعَلۡ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكَ مَوۡعِدٗا لَّا نُخۡلِفُهُۥ نَحۡنُ وَلَآ أَنتَ مَكَانٗا سُوٗى
پس يقينا ما هم سحري همانند آن براي تو ميآوريم، پس در زمين [وسيع] و همواري موعدي ميان ما و خودت تعيين كن، كه نه ما و نه تو از آن وعده خلافي كنيم
قَالَ مَوۡعِدُكُمۡ يَوۡمُ ٱلزِّينَةِ وَأَن يُحۡشَرَ ٱلنَّاسُ ضُحٗى
[موسي] گفت: موعد شما روز جشن باشد كه مردم در وقت چاشت گرد آوري شوند
فَتَوَلَّىٰ فِرۡعَوۡنُ فَجَمَعَ كَيۡدَهُۥ ثُمَّ أَتَىٰ
و فرعون برگشت، و همة مكر هاي خود را جمع كرد، و باز آمد
قَالَ لَهُم مُّوسَىٰ وَيۡلَكُمۡ لَا تَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا فَيُسۡحِتَكُم بِعَذَابٖۖ وَقَدۡ خَابَ مَنِ ٱفۡتَرَىٰ
موسي براي آنها گفت: واي بر شما بر الله دروغ نبنديد، زيرا او شما را به عذابي به هلاكت ميرساند، و به يقين كسي كه به الله افتراء كند، به هدف نميرسد
فَتَنَٰزَعُوٓاْ أَمۡرَهُم بَيۡنَهُمۡ وَأَسَرُّواْ ٱلنَّجۡوَىٰ
آنها [ساحران] در بارة كار شان باهم گفتگو كردند، و راز هاي پنهاني گفتند
قَالُوٓاْ إِنۡ هَٰذَٰنِ لَسَٰحِرَٰنِ يُرِيدَانِ أَن يُخۡرِجَاكُم مِّنۡ أَرۡضِكُم بِسِحۡرِهِمَا وَيَذۡهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ ٱلۡمُثۡلَىٰ
گفتند: همانا اين دو نفر [موسى و هارون] ساحراني هستند كه ميخواهند به سحر خود شما را از سرزمين شما بيرون كنند، و قانون خوب شما را از بين ببرند
فَأَجۡمِعُواْ كَيۡدَكُمۡ ثُمَّ ٱئۡتُواْ صَفّٗاۚ وَقَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡيَوۡمَ مَنِ ٱسۡتَعۡلَىٰ
پس همة مكر و حيلة خود را با هم جمع كنيد، و در يك صف قرار بگيريد، و امروز رستگار كسي است كه غالب شود
قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِمَّآ أَن تُلۡقِيَ وَإِمَّآ أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنۡ أَلۡقَىٰ
[ساحران] گفتند: اي موسي! يا تو بينداز، و يا اول ما مياندازيم
قَالَ بَلۡ أَلۡقُواْۖ فَإِذَا حِبَالُهُمۡ وَعِصِيُّهُمۡ يُخَيَّلُ إِلَيۡهِ مِن سِحۡرِهِمۡ أَنَّهَا تَسۡعَىٰ
[موسي] گفت: بلكه شما بيندازيد، و ناگاه ريسمانها و عصاهاي شان از اثر سحر شان چنين به نظرش آمد كه گويا به شتاب ميدوند
فَأَوۡجَسَ فِي نَفۡسِهِۦ خِيفَةٗ مُّوسَىٰ
و موسي در خود احساس ترس كرد
قُلۡنَا لَا تَخَفۡ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡأَعۡلَىٰ
گفتيم: نترس، كه به يقين تو برتر هستي
وَأَلۡقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلۡقَفۡ مَا صَنَعُوٓاْۖ إِنَّمَا صَنَعُواْ كَيۡدُ سَٰحِرٖۖ وَلَا يُفۡلِحُ ٱلسَّاحِرُ حَيۡثُ أَتَىٰ
و آنچه كه در دست راست تو است بينداز، تا آنچه را كه ساخته اند، ببلعد، در حقيقت آنچه كه كرده اند، حيلة ساحر است، و ساحر هر كجا برود، رستگار نميشود
فَأُلۡقِيَ ٱلسَّحَرَةُ سُجَّدٗا قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ هَٰرُونَ وَمُوسَىٰ
و ساحران به سجده افتادند، [و] گفتند: به پروردگار هارون و موسي ايمان آورديم