قَالَ بَلۡ سَوَّلَتۡ لَكُمۡ أَنفُسُكُمۡ أَمۡرٗاۖ فَصَبۡرٞ جَمِيلٌۖ عَسَى ٱللَّهُ أَن يَأۡتِيَنِي بِهِمۡ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡحَكِيمُ
[يعقوب] گفت: [چنبن نيست كه شما ميگوييد] بلكه هواي نفس [تان] اين كار زشت را براي شما زيبا جلوه داده است، پس [موقف من] صبر جميل است، شايد كه الله همة آنها را باهم به من برساند، زيرا او داناي باحكمت است
وَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ وَقَالَ يَـٰٓأَسَفَىٰ عَلَىٰ يُوسُفَ وَٱبۡيَضَّتۡ عَيۡنَاهُ مِنَ ٱلۡحُزۡنِ فَهُوَ كَظِيمٞ
و از آنها روي گردانيد، و گفت: اي دريغا بر يوسف، و چشمانش از غم سفيد شد، [ولي صبر كرد] و خشم خود را فرو خورد
قَالُواْ تَٱللَّهِ تَفۡتَؤُاْ تَذۡكُرُ يُوسُفَ حَتَّىٰ تَكُونَ حَرَضًا أَوۡ تَكُونَ مِنَ ٱلۡهَٰلِكِينَ
گفتند: به الله سوگند كه تو پيوسته يوسف را ياد ميكني، تا سخت بيمار گردي، و يا به هلاكت برسي
قَالَ إِنَّمَآ أَشۡكُواْ بَثِّي وَحُزۡنِيٓ إِلَى ٱللَّهِ وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ
[يعقوب] گفت: از درد و اندوه خويش به الله مينالم، و از الله چيزي ميدانم كه شما نميدانيد
يَٰبَنِيَّ ٱذۡهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَاْيۡـَٔسُواْ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ لَا يَاْيۡـَٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ
اي پسران من! برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد، و از رحمت الله نا اميد نشويد، زيرا از رحمت الله جز مردم كافر نا اميد نميشوند
فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَيۡهِ قَالُواْ يَـٰٓأَيُّهَا ٱلۡعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهۡلَنَا ٱلضُّرُّ وَجِئۡنَا بِبِضَٰعَةٖ مُّزۡجَىٰةٖ فَأَوۡفِ لَنَا ٱلۡكَيۡلَ وَتَصَدَّقۡ عَلَيۡنَآۖ إِنَّ ٱللَّهَ يَجۡزِي ٱلۡمُتَصَدِّقِينَ
چون نزد او وارد شدند گفتند: اي عزيز! به ما و خاندان ما آسيب رسيده است، و سرماية ناچيزي آورده ايم، و تو براي ما پيمانة كاملي بده، و بر ما تصدق كن، زيرا الله صدقه دهندگان را پاداش ميدهد
قَالَ هَلۡ عَلِمۡتُم مَّا فَعَلۡتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذۡ أَنتُمۡ جَٰهِلُونَ
[يوسف] گفت: آيا ميدانيد كه از روي ناداني با يوسف و برادرش چه كرديد
قَالُوٓاْ أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُۖ قَالَ أَنَا۠ يُوسُفُ وَهَٰذَآ أَخِيۖ قَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡنَآۖ إِنَّهُۥ مَن يَتَّقِ وَيَصۡبِرۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ
گفتند: آيا به راستي تو يوسف هستي؟ گفت: من يوسف هستم، و اين برادر من است، و به يقين خداوند بر ما منت نهاد، و كسي كه پرهيزگاري نموده و صبر كند، الله مزد نيكوكاران را ضايع نميكند
قَالُواْ تَٱللَّهِ لَقَدۡ ءَاثَرَكَ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا وَإِن كُنَّا لَخَٰطِـِٔينَ
گفتند: به الله سوگند كه الله تو را بر ما برتري داد، و به يقين كه ما خطا كار بوديم
قَالَ لَا تَثۡرِيبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡيَوۡمَۖ يَغۡفِرُ ٱللَّهُ لَكُمۡۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّـٰحِمِينَ
[يوسف] گفت: امروز بر شما هيچ سرزنشي نيست، الله براي شما ميآمرزد، و او مهربان ترين مهربانان است
ٱذۡهَبُواْ بِقَمِيصِي هَٰذَا فَأَلۡقُوهُ عَلَىٰ وَجۡهِ أَبِي يَأۡتِ بَصِيرٗا وَأۡتُونِي بِأَهۡلِكُمۡ أَجۡمَعِينَ
اين پيراهن مرا ببريد، و بر روي پدرم بيندازيد، بينا ميشود، و همة خانوادة خود را نزد من بياوريد
وَلَمَّا فَصَلَتِ ٱلۡعِيرُ قَالَ أَبُوهُمۡ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَۖ لَوۡلَآ أَن تُفَنِّدُونِ
وچون كاروان [از مصر] جدا شد، پدر شان [يعقوب] گفت: اگر مرا به خرفتي متهم نكنيد، به يقين كه بوي يوسف را احساس ميكنم
قَالُواْ تَٱللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلَٰلِكَ ٱلۡقَدِيمِ
گفتند: به الله سوگند كه تو هنوز در اشتباه ديرينه ات هستي
فَلَمَّآ أَن جَآءَ ٱلۡبَشِيرُ أَلۡقَىٰهُ عَلَىٰ وَجۡهِهِۦ فَٱرۡتَدَّ بَصِيرٗاۖ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّكُمۡ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ
چون مژده دهنده آمد، پيراهن را بر رويش انداخت، در همان لحظه بينا شد، گفت: مگر براي شما نگفته بودم كه من از الله چيز هايي را ميدانم كه شما نميدانيد
قَالُواْ يَـٰٓأَبَانَا ٱسۡتَغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا كُنَّا خَٰطِـِٔينَ
گفتند: اي پدر ما! در بارة گناهان ما آمرزش بخواه، زيرا ما خطا كار بوديم
قَالَ سَوۡفَ أَسۡتَغۡفِرُ لَكُمۡ رَبِّيٓۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ
گفت: به زودي از پروردگارم براي شما طلب آمرزش ميكنم، به يقين او آمرزندة مهربان است
فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَىٰ يُوسُفَ ءَاوَىٰٓ إِلَيۡهِ أَبَوَيۡهِ وَقَالَ ٱدۡخُلُواْ مِصۡرَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِينَ
چون نزد يوسف آمدند، پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: به مصر داخل شويد، و إن شاء الله در امن و امان خواهيد بود
وَرَفَعَ أَبَوَيۡهِ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ وَخَرُّواْ لَهُۥ سُجَّدٗاۖ وَقَالَ يَـٰٓأَبَتِ هَٰذَا تَأۡوِيلُ رُءۡيَٰيَ مِن قَبۡلُ قَدۡ جَعَلَهَا رَبِّي حَقّٗاۖ وَقَدۡ أَحۡسَنَ بِيٓ إِذۡ أَخۡرَجَنِي مِنَ ٱلسِّجۡنِ وَجَآءَ بِكُم مِّنَ ٱلۡبَدۡوِ مِنۢ بَعۡدِ أَن نَّزَغَ ٱلشَّيۡطَٰنُ بَيۡنِي وَبَيۡنَ إِخۡوَتِيٓۚ إِنَّ رَبِّي لَطِيفٞ لِّمَا يَشَآءُۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡحَكِيمُ
و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند، و همگي براي او به سجده افتادند، و گفت: اي پدر! اين تأویل خواب من است كه پيشتر ديده بودم، و پروردگارم آن را راست گردانيد، و به من احسان كرد كه مرا از زندان نجات داد، و بعد از آنكه شيطان بين من و برادران من فتنه انگيزي كرد، شما را از بيابان [به اينجا] آورد، به يقين پروردگارم به آنچه بخواهد [انجام دهد] لطيف است، زيرا او داناي با حكمت است
۞رَبِّ قَدۡ ءَاتَيۡتَنِي مِنَ ٱلۡمُلۡكِ وَعَلَّمۡتَنِي مِن تَأۡوِيلِ ٱلۡأَحَادِيثِۚ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَنتَ وَلِيِّۦ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ تَوَفَّنِي مُسۡلِمٗا وَأَلۡحِقۡنِي بِٱلصَّـٰلِحِينَ
پروردگارا! برايم پادشاهي دادي، و تعبير خوابها را به من آموختي، اى پديد آورندة آسمانها و زمين! كار ساز من در دنيا وآخرت تو ميباشي، مرا مسلمان بميران، و به صالحان ملحق بگردان
ذَٰلِكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهِ إِلَيۡكَۖ وَمَا كُنتَ لَدَيۡهِمۡ إِذۡ أَجۡمَعُوٓاْ أَمۡرَهُمۡ وَهُمۡ يَمۡكُرُونَ
و [اي پيامبر!] اين قصه از اخبار غيب است كه به تو وحي ميكنيم، و هنگامي كه [برادران يوسف] در كار خود [كه يوسف را از بين ببرند] با هم جمع شدند، و توطئه و فريب كاري ميكردند، تو در نزد آنان نبودي
وَمَآ أَكۡثَرُ ٱلنَّاسِ وَلَوۡ حَرَصۡتَ بِمُؤۡمِنِينَ
و اكثر مردم هر چند كه كوشش داشته باشي ايمان نميآورند
وَمَا تَسۡـَٔلُهُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ
و تو از آنان [در برابر تبليغ رسالت خود] مزدي طلب نميكني، و اين [قرآن] جز پندي براي جهانيان نيست
وَكَأَيِّن مِّنۡ ءَايَةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ يَمُرُّونَ عَلَيۡهَا وَهُمۡ عَنۡهَا مُعۡرِضُونَ
و بسا دلائلي [بر قدرت و وحدانيت الله] در آسمانها و زمين وجود دارد كه از كنارش ميگذرند، و از آنها روي ميگردانند
وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ
و بيشتر شان به الله ايمان نميآورند، مگر آنكه [در حال ايمان داشتن خود] مشرك هستند
أَفَأَمِنُوٓاْ أَن تَأۡتِيَهُمۡ غَٰشِيَةٞ مِّنۡ عَذَابِ ٱللَّهِ أَوۡ تَأۡتِيَهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ
آيا از اين ايمن هستند كه عذاب فراگيري از سوي الله به آنان برسد، و يا در حالي كه بيخبر باشند، قيامت ناگهان بر آنان فرارسد
قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِيلِيٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِيۖ وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ
[اي پيامبر] بگو! اين راه من است، من و كساني كه از من پيروي كرده اند، با بصيرت كامل به سوي آن [راه و روش] دعوت ميكنيم، و الله منزه است، و من از مشركان نيستم
وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِيٓ إِلَيۡهِم مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰٓۗ أَفَلَمۡ يَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَيَنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۗ وَلَدَارُ ٱلۡأٓخِرَةِ خَيۡرٞ لِّلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ
و ما پيش از تو [پيامبراني] نفرستاديم مگر مرداني از اهل شهرها را كه به آنها وحي ميكرديم، آيا [اين مشركان] در روي زمين نميگردند، تا بنگرند سرانجام كساني كه پيش از آنان بودند، چگونه بود؟ و هرآينه دار آخرت براي كساني كه پرهيزگاري كردند بهتر است، آيا نميانديشند
حَتَّىٰٓ إِذَا ٱسۡتَيۡـَٔسَ ٱلرُّسُلُ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ قَدۡ كُذِبُواْ جَآءَهُمۡ نَصۡرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَآءُۖ وَلَا يُرَدُّ بَأۡسُنَا عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ
تا اينكه پيامبران نا اميد شدند، و [امت هاي آن پيامبران] چنين پنداشتند كه به آنان دروغ گفته شده است، [در اين وقت] نصرت ما به ايشان رسيد، و كساني را كه خواستيم نجات يافتتد، و عذاب ما از مردم مجرم برگشت نا پذير است
لَقَدۡ كَانَ فِي قَصَصِهِمۡ عِبۡرَةٞ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِۗ مَا كَانَ حَدِيثٗا يُفۡتَرَىٰ وَلَٰكِن تَصۡدِيقَ ٱلَّذِي بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَتَفۡصِيلَ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ
به يقين در سرگذشت آنان براي خردمندان عبرتي است، [اين قرآن] سخني نيست كه به دورغ ساخته شده باشد، بلكه تصديق كنندة كتابهايي است كه پيش از آن است، [تورات و انجيل] و بيانگر هر چيز بوده، و هدايت، و رحمتي براي مردمي است كه ايمان ميآورند
الٓمٓرۚ تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِۗ وَٱلَّذِيٓ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ ٱلۡحَقُّ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يُؤۡمِنُونَ
الف، لام، را[1]، اينها آيات اين كتاب [قرآن كريم] است، و [اى پيامبر!] آنچه كه از جانب پروردگار تو بر تو نازل شده است، حق است، ولي بيشتر مردم ايمان نميآورند
1- ـ اين حروف به نام حروف مقطعه ياد مىشوند.